فروشندۀ خون. آنکه خون مقتول را بچیزی سهل معاوضه کند. (آنندراج) ، آنکه خون خود را در مقابل وجهی می فروشد تا از بدن او خون بگیرند و در شیشه ها کنند و بهنگام احتیاج مریضی بخون آن را بدو تزریق نمایند
فروشندۀ خون. آنکه خون مقتول را بچیزی سهل معاوضه کند. (آنندراج) ، آنکه خون خود را در مقابل وجهی می فروشد تا از بدن او خون بگیرند و در شیشه ها کنند و بهنگام احتیاج مریضی بخون آن را بدو تزریق نمایند
نافذالکلمه. که سخن او را بشنوند. مهتر و رئیس: مردی بود از جهودان بنی النضیر و مهتر و سخن روا بود و بر آن حصار بنی النضیر حکم داشتی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)
نافذالکلمه. که سخن او را بشنوند. مهتر و رئیس: مردی بود از جهودان بنی النضیر و مهتر و سخن روا بود و بر آن حصار بنی النضیر حکم داشتی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)
که دین را در برابر دنیا بفروشد و از دست دهد: نباشند شاهان مادین فروش بفرمان دارنده دارند گوش. فردوسی. بفرمان یزدان نهاده دو گوش ازیشان نباشد کسی دین فروش. فردوسی. که ای زرق سجادۀ دلق پوش سیه کار دنیاخر دین فروش. سعدی. - دین فروشان، یعنی اصحاب ریا. (شرفنامۀ منیری) : دین فروشان را ببوی زلف او طیلسان در وجه زنار آمده ست. خاقانی
که دین را در برابر دنیا بفروشد و از دست دهد: نباشند شاهان مادین فروش بفرمان دارنده دارند گوش. فردوسی. بفرمان یزدان نهاده دو گوش ازیشان نباشد کسی دین فروش. فردوسی. که ای زرق سجادۀ دلق پوش سیه کار دنیاخر دین فروش. سعدی. - دین فروشان، یعنی اصحاب ریا. (شرفنامۀ منیری) : دین فروشان را ببوی زلف او طیلسان در وجه زنار آمده ست. خاقانی
سخندان: تا سخن پرور بوی از صاحب رازی بهی چون سخاگستر بوی از حاتم طایی بری. سوزنی. کریم دین که مکرم شد از تو دین کریم حکیم طبع و سخن پرور و کریم و حلیم. سوزنی. کشنده دمش طوطیان را بدام سخن پروری طوطیانوش نام. نظامی. بلبل عرشند سخن پروران باز چه مانند به آن دیگران. نظامی. دورویه ستادند بر در سپاه سخن پرور آمد در ایوان شاه. سعدی. پس در این معنی ضرورت صاحب صوت و سماع از برای شعرمحتاج سخن پرور بود. امیرخسرو دهلوی
سخندان: تا سخن پرور بوی از صاحب رازی بهی چون سخاگستر بوی از حاتم طایی بری. سوزنی. کریم دین که مکرم شد از تو دین کریم حکیم طبع و سخن پرور و کریم و حلیم. سوزنی. کشنده دمش طوطیان را بدام سخن پروری طوطیانوش نام. نظامی. بلبل عرشند سخن پروران باز چه مانند به آن دیگران. نظامی. دورویه ستادند بر در سپاه سخن پرور آمد در ایوان شاه. سعدی. پس در این معنی ضرورت صاحب صوت و سماع از برای شعرمحتاج سخن پرور بود. امیرخسرو دهلوی
سخن شنو. شنونده. مقابل کر و ناشنوا: ماهی به روی لیکن ماه سخن نیوشی سروی به قد ولیکن سرو سخن سرایی. فرخی. تا از برای گفت و شنود است خلق را گوش سخن نیوش و زبان سخن گزار. سوزنی
سخن شنو. شنونده. مقابل کر و ناشنوا: ماهی به روی لیکن ماه سخن نیوشی سروی به قد ولیکن سرو سخن سرایی. فرخی. تا از برای گفت و شنود است خلق را گوش سخن نیوش و زبان سخن گزار. سوزنی